Trust In God

به خدا اعتماد کن !

Trust In God

به خدا اعتماد کن !

مواظب دلت باش!

 

  مواظب دلت باش ... یه وقت نشکنه! 

 

 اگه بازم بشکنه ؛ دیگه این دل واسه تو دل نمی شه ! 

 

 

یه قلب بامزه

  

 

*** 

 

 

  

اگه می شد درون دل آدمها رو دید چقدر خوب می شد .شاید خیلی از مشکلات حل می شد . خیلی از سوتفاهم ها برطرف می شد و شاید اصلا سوتفاهمی پیش نمی اومد.

 

 

***  

 

امروز می خواستیم با مامان بریم  TV بخریم . من دیروز با دوستم رفته بودم و انتخابش کرده بودم . کمی هم توی اینترنت در موردش سرچ کرده بودم . چیز خوبی بود .  ولی خب نشد که امروز بریم بخریمش. لابد مصلحت نبوده . 

 

*** 

دیروز با دوستم رفته بودیم آموزشگاه رانندگی (توجه: هنوز گواهینامه ندارم ! ). یه خانمه اونجا بود به ما گفت : باید 18 سالتون تموم شده باشه! منم خیلی جدی گفتم 17.5سال داریم، یعنی نمی شه؟ اون چیزی نگفت. بعدش من و دوستم زدیم زیر خنده ! دوستم گفت : واقعا به ما می خوره چند ساله باشیم؟ یه نگاه به ما کرد و گفت : 19 سال دارید ؟    

( نکاتی در مورد دوستم: دو سال از من بزرگتره ،یعنی 24 سالشه. قدش بلنده و کمی لاغره !تازه موهاشو هم رنگ کرده !!!!! )   

 

***  

  

احتمالا فردا میرم خونه خاله جان . تا پنجشنبه می مونم اونجا ،بعدش با 3m بر می گردیم خونه .حسابی می خوام خوش بگذرونم و واسه خودم خرید کنم . حیف که این روزا دختر خاله هام امتحان دارن .... 

معمولا وقتی میرم خونه خاله اینا خیلی بهم خوش می گذره ،حالم خیلی خوب میشه . هم روحی هم جسمی!

   

*** 

 

والسلام

از هر دری ...

به نام خدا   

  

*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*

  

قبول شدن به چه قیمتی؟! 

با یه دختره توی کلاس زبان آشنا شدم به اسم سمیرا .میگه حتما باید همین امسال کنکور ارشد قبول شه وگرنه خیلی بد میشه!برنامه روزانشو که بهم گفت که چقدر نماز و دعا می خونه که کنکور قبول شه ، باورم نشد .

  

*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*

   

سرماخوردگی یا آنفولانزای خوکی؟!  

چند روزه که کمی بی حالم و آب ریزش بینی دارم . اه ،چقدر از سرماخوردگی بدم میاد .اونم توی این هوای گرم! 

 

  

*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×* 

 

یه دوست خوب بودم و هستم؟!!  

شاید قبلا یه دوست خوب براش بودم ولی الان فکر می کنم دیگه نیستم و نمی تونم باشم . نباید یه اشتباه رو دوبار تکرار کنم.رها رها رها ... من!  

  

 

*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×* 

 

این خانم حالش خوبه؟   

نمی دونم چرا این خانمه فکر میکنه که دخترهای خوشگل باید اعتماد بنفس زیادی داشته باشن و حتما خوشحال و خوشبخت و خوش شانس باشن . بابا به خدا اینجوری نیست .اینا همش به شرایط زندگی وروحی آدمها بستگی داره نه زیبایی .لطفا اگه می تونی درک کن! 

    

 *×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×* 

اگه ارشد قبول نشم چی؟   

خب معلومه یا برای پزشکی می خونم یا هنر یا هیچ کدوم ! خودم می دونم اینا هیچ ربطی به هم ندارن ولی به من که مربوط میشن ! 

     

*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*×* 

 

شبها من هستم  و رادیو و یه دنیا  ... !   

چند وقت پیش یه آهنگ زیبا از رادیو جوان شنیدم که خیلی ازش خوشم اومد ولی نه اسم اهنگو فهمیدم نه اسم خوانندشو . بعد یه بار دیگه هم شنیدم و فهمیدم اسم خوانندش روزبه هست .امشب دوباره شنیدم و فهمیدم اسم آهنگ " هجرانی" و اسم خوانندش "روزبه نعمت الهی" هست . صدای این خواننده عالیه و خیلی به دل میشینه .پیشنهاد می کنم حتما این آهنگ رو گوش بدید.

دو قلو ها

 اولی و دومی!

  

  

               

 

 

 

 

اولی گفت : من به ازدواج فکر نمی کنم . یعنی اصلا علاقه  ایی ندارم . در ضمن من هیچ وقت تنها نیستم و نیازی به کسی ندارم که توی زندگیم بیاد و بخوام باهاش زندگی کنم . 

  

 

دومی ساکت بود و چیزی نمی گفت . آخه خیلی معصوم تر و مهربونتر از اولی بود و معلوم بود که روی حرف اون حرفی نمی زنه چون چند دقیقه از اولی کوچکتر بود !  

 

 

آره حق با اولی بود . اونا همدیگه رو داشتن و با وجود هم نیازی به کسی نداشتن . حتی یک روز یا یک لحظه هم توی عمرشون از هم دور نبودن . همیشه و همه جا در کنار هم و یار و پشتیبان همدیگه بودن .   

  

یه کم حسرت خوردم  . گفتم کاش منم یه قل داشتم که همیشه پیشم بود .   

 

 

در اینجا بود که بازم مانا خودشیرینی کرد و گفت : پس من کی هستم ؟ من میشم قل تو ! من و تو هم دوقلو هستیم . غیر از اینه؟   

  

گفتم : آره . شاید تو بهترین و نزدیکترین دوستم باشی ولی قل من که نیستی ! داشتن قل یه چیز دیگه هست . البته اصلا دلم نمی خواست که قلم بهم چسبیده باشه ها! یه قلو بودن رو به دوقلوی بهم چسبیده ترجیح می دم . 

 

 

عقیده خودم: به نظر من ازدواج آدم رو از تنهایی بیرون نمیاره .تازه ممکنه بعد از ازدواج خیلی هم تنهاتر بشی . بستگی به طرف مقابل داره . پس اگه نمی خوای بعد از ازدواج تنها بمونی نگاه کن ببین با کی ازدواج می کنی! کسی که کارش و دوستاش رو به خانواده و زندگیش ترجیح می ده؟  

                

آخرین ماه , آخرین راه

 

اینم از اولین مطلب من در اسفند ماه ؛ نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت که داره سال 87 تموم میشه . و نمی دونم که در کل می تونم این سال رو خوب بدونم یا نه . در هر صورت هر چی بود گذشت . با خوبی و بدییش . توی درس و دانشگاه که موفق بودم ,حالا بقیش زیاد مهم نیست .  

دنیا می گذره خیلی سریعتر از چیزی که ما تصور می کنیم و خاطره ها فراموش میشه . گاهی فراموش کردن اتفاقای تلخ سخته ولی غیر ممکن نیست . 

 

مامان رفته کربلا ,چند روز دیگه بر می گرده . دلم براش یه ریزه شده .الهی زود برگرده ,سالم و سرحال. منم چند روزیه که مهمون خاله جان هستم . چقدر خوبه وقتی دور هم هستیم ,خوش می گذره .هر چند برنامه روزانه دختر خاله هام و آبجیم حسابی پره ولی یه لحظه با اونا بودن رو با هیچی عوض نمی کنم. بهترین و شادترین لحظه ها رو با اونا دارم . دختر خاله هام استقلالی هستن ,اونم از نوع دو آتیشه !!!! 

 

حالا این وسط بنده نه استقلالی هستم نه پرسپولیسی! اصلا فوتبالی نیستم .ما رو چه به فوتبال و این بچه بازی ها!!! 

 

ولی کم کم دارم میشم تاجی (استقلالی!) 

 

به قول شاعر: 

 من تاجیم اسم تیمم استقلاله  

جلو تاج وایسادی واست باخت اجباره  

من آبیم تاجیم آسمونو عشقه  

نتونستی ببینی که یه سیخ بکن تو چشمت  

 

و کلی چیز دیگه ...  

 

 

البته بگم که خیلی خوشحال شدم مقاومت 4 تا گل به استقلال زد و تنها دلیل شادیم اینه که مقاومت شیرازیه ! بهر حال در این جور موارد شهر و استان رو به تیم و مقام ترجیح می دم .

 

 

 و باز هم مثل همیشه , مگه میشه فراموشم شه؟  

که شکر کنم بزرگیتو ,لطفتو ,محبتتو ! 

پس: خدایا شکرت شکرت شکرت ! 

 

در روشنایی امروز تو رو شکر می کنم و نور امید رو در دلم روشن می کنم تا در تاریکی فردا فراموش نکنم.

 

باز هم می خندم .

 

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست  

 

و دلم بس تنگ است!  

 

بی خیالی سپر هر درد است ... 

 

باز هم می خندم , 

 

آنقدر می خندم که غم از روی رود!  

  

  

*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^* 

پری نازم نوشته : "  پروانه من در تاری افتاده که عنکبوتش سیر است .  

نه می تواند پرواز کند , نه بمیرد... " 

 

 

*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^* 

هر چی تو بخوای ... شک نکن!

 

خب هنوز یادم نرفته که قرار بود سه تا شعر قدیمی که قبلا گذاشته بودم رو سایت رو اینجا بنویسم .یکیشو که گذاشتم ولی بهتره اون دوتای دیگه رو بی خیال بشین چون دوتا شعر جدید می خوام بذارم.

  

ببین پیش گوی خوبی هستم یا نه؟!

 

آهنگ اولی رو افشین خونده , به اسم ( فصل آخر) : 

  

تو چشم من نگاه نکن دنبال اشک من نگرد

چشمای آینه قبل من تنهایی هامو گریه کرد

بی خودی حالمو نپرس چیزی نمی فهمی ازم

اشکاتو خرج من نکن ما که نمی رسیم به هم

تو هم به اندازه من تو فکر فصل آخری

فقط بدون جون منو داری به همرات می بری

تو چشم من نگاه نکن ,شهر غمه شهر چشام

دنیای تو مال خودت تنهام بذار با غصه هام

آخ که چه آسونه واست گذشتن از هر چی که بود

آدما یادشون میره عشق قدیمی خیلی زود

دارن به دنبالم میان تموم خاطرات من

می دونی بی تو میمیرم ,تیر خلاصاتو بزن

یه آرزو تو قلبمه می خوام که اینو بدونی

مثل دل عاشق من ,دل کسی رو نشکونی

وقتی نمونده واسه ما ,حتی واسه خدافظی

برو منو تنهام بذار با این گلای کاغذی

 

آهنگ دومی رو محسن یاحقی خونده , به اسم ( امید بده ):   

 

می دونم تا ته قصه جدایی در کمینه  

 

تو به من امید بده حرف من همینه  

 

می دونم سخته با من باشی و بدونی باید 

 

 بری و تنها شم نگو نتونی شاید 

 

 نمی گی از هجوم عشق من دلت می گیره 

 

 می ترسی بدونم و دل از غصه بمیره  

 

سرنوشت سنگ و منم از جنس شیشم  

 

برات مهم نباشه بعد از تو چی می شم  

 

تو به من امید بده آرامش بگیرم 

 

 بگو بی من راحتی تا راحت بمیرم 

 

  

 پیوست: ببین گلم حتما می دونی که قضیه پیش بینی کردن فقط یه شوخیه ولی واقعیت اینه که ما خیلی راحت می تونیم چیزهایی که مربوط به خودمون هست رو پیش بینی کنیم . در واقع همه ما یه جورایی در مورد خودمون و آیندمون یه پیشگو هستیم .  

 چون آینده دقیقا همون چیزیه که ما بهش فکر می کنیم و می خوایم. شک نکن!  

 

- با اجازه بزرگترا اعلام می کنم که :من تسلیم می شم! خوبه؟

 

ممنون بابایی

 

بالاخره امشب لیاقت پیدا کردم که برم عزاداری امام حسین. روضه علی اکبر رو خوندن . این از زبون امام حسین هست:    

  

جوانان بنی هاشم بیایید * علی را بر در خیمه رسانید  

 

خدا داند که من طاقت ندارم * علی را بر در خیمه رسانم  

 

           

 

  

هر شب وقتی صدای عزاداری رو می شنیدم دلم می گرفت که من نتونستم برم و برای امام حسین عزاداری کنم.  

  

اوضاع مردم غزه اصلا خوب نیست .ما چقدر خوشبختیم که حال و روز اونا رو نداریم. ممنون بابایی که رفتی و نگذاشتی این بلاها امروز سر ما بیاد. اگه نرفته بودی ما الان نمی تونستیم تو آرامش درس بخونیم و زندگی کنیم. وقتی می بینم اون از خدا بی خبرا چی به سر مردم غزه میارن ,خونم به جوش میاد . چقدر دلم می خواست می تونستم ازشون دفاع کنم . بهت حق می دم که تو هم وقتی دیدی عراق چه به روز مردمت میاره خونت به جوش اومده و نتونستی دست رو دست بذاری و تماشا کنی.

  

دیگه هیچ وقت ازت گله نمی کنم که چرا رفتی . الان خوب می فهمم چه حسی داشتی . اگه منم جای تو بودم همین کارو می کردم ,با وجود اینکه یه دخترم.