اینم از اولین مطلب من در اسفند ماه ؛ نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت که داره سال 87 تموم میشه . و نمی دونم که در کل می تونم این سال رو خوب بدونم یا نه . در هر صورت هر چی بود گذشت . با خوبی و بدییش . توی درس و دانشگاه که موفق بودم ,حالا بقیش زیاد مهم نیست .
دنیا می گذره خیلی سریعتر از چیزی که ما تصور می کنیم و خاطره ها فراموش میشه . گاهی فراموش کردن اتفاقای تلخ سخته ولی غیر ممکن نیست .
مامان رفته کربلا ,چند روز دیگه بر می گرده . دلم براش یه ریزه شده .الهی زود برگرده ,سالم و سرحال. منم چند روزیه که مهمون خاله جان هستم . چقدر خوبه وقتی دور هم هستیم ,خوش می گذره .هر چند برنامه روزانه دختر خاله هام و آبجیم حسابی پره ولی یه لحظه با اونا بودن رو با هیچی عوض نمی کنم. بهترین و شادترین لحظه ها رو با اونا دارم . دختر خاله هام استقلالی هستن ,اونم از نوع دو آتیشه !!!!
حالا این وسط بنده نه استقلالی هستم نه پرسپولیسی! اصلا فوتبالی نیستم .ما رو چه به فوتبال و این بچه بازی ها!!!
ولی کم کم دارم میشم تاجی (استقلالی!)
به قول شاعر:
من تاجیم اسم تیمم استقلاله
جلو تاج وایسادی واست باخت اجباره
من آبیم تاجیم آسمونو عشقه
نتونستی ببینی که یه سیخ بکن تو چشمت
و کلی چیز دیگه ...
البته بگم که خیلی خوشحال شدم مقاومت 4 تا گل به استقلال زد و تنها دلیل شادیم اینه که مقاومت شیرازیه ! بهر حال در این جور موارد شهر و استان رو به تیم و مقام ترجیح می دم .
و باز هم مثل همیشه , مگه میشه فراموشم شه؟
که شکر کنم بزرگیتو ,لطفتو ,محبتتو !
پس: خدایا شکرت شکرت شکرت !
در روشنایی امروز تو رو شکر می کنم و نور امید رو در دلم روشن می کنم تا در تاریکی فردا فراموش نکنم.