Trust In God

به خدا اعتماد کن !

Trust In God

به خدا اعتماد کن !

خداحافظ همین حالا!!

 

 خداحافظ همین حالا!!!

 

تولدت مبارک عزیزم. امروز تو یه ساله شدی!!! ببخش اگه تصمیم گرفتم که تو امروز تموم بشی. همون طور که یک سال پیش تصمیم گرفتم که شروع بشی!!! 

 

می دونی هر چیزی یه شروعی داره و یه پایانی . می خواستم پایان تو یه روز خاص باشه . یعنی روز تولدت. دوستت دارم وبلاگ خوبم.  

 

 

عزیز من! بیا متفاوت باشیم ...

  

این متن رو به دو نفر که خیلی واسم عزیز هستن تقدیم می کنم. امیدوارم که همیشه شاد و خوشبخت باشند 

  

 

 

 

 هم سفر!  

 

در این راه طولانی - که ما بی خبریم و چون باد می گذرد- بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم

 

مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی! 

 

مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد!

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را

 

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی.

هم سفر بودن و هم هدف بودن ، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است... 

 

عزیز من! ... 

 

دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛ واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون ، حجاب برفی، قله ی علم کوه ، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند...که اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق. یکی کافیست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست

 

من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. 

 

عزیز من! ... 

 

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.. بخواه که در عین یکی بودن ، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید..... بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند. بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل... 

 

اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی وافعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست... 

 

بیا بحث کنیم! بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم! بیا کلنجار برویم! اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم... 

 

بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را ،در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم. من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم... 

 

عزیز من! بیا متفاوت باشیم ... 

 

 

  

 ^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^    

متن بالا بخشی از کتاب «چهل نامه کوتاه به همسرم» نوشته ی زنده یاد «نادر ابراهیمی» هست که خیلی آموزنده و جالبه . به مناسبت تولد خودم و وبلاگم اینو گذاشتم . توصیه میکنم حتما مطالعه کنید . 

سلام ماه من!

  

 

 سلام به همه دوستان گلم . سلام به خودم ؛ سلام به تو ! سلام به مهر ، سلام به مهربونی! سلام به عشق ؛ سلام به وفا!   

سلام به همه کسانی که دوستشون دارم و دوستشون داریم! 

   

 

 

 

  

 می گن سلام ،سلامتی میاره ! به خاطر همینه که به همه سلام می کنم . چون دلم می خواد همه سالم و سلامت باشن و روزاشون آفتابی و گرم!! 

 

خیلی وقت بود که مطلبی ارسال نکرده بودم .دیگه حوصله وبلاگ نویسی ندارم! دیگه حوصله خیلی چیزا رو ندارم! حتی خیلی از آدمها رو !!! (سوتفاهم نشه دوست گلم؛ منظورم تو نیستی!!  )  

  

نمی دونم اینا از علائم پیری هست یا نشونه عاقل شدنه؟!!!  نمی دونم والا!!!

  

 7 مهر تولد خودمه و 8 مهر تولد وبلاگمه ! یه مشورت کوچولو با وبلاگم کردم و ازش اجازه گرفتم که واسه هر دومون یه تولد بگیریم! اونم قبول کرد!   

 

تصمیم گرفتم به مناسب تولد خودم و وبلاگم یه بخش از نامه های زیبای " نادر ابراهیمی " رو اینجا بذارم که واسه همسرش نوشته ! چیز فوق العاده ایی هست ؛ امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...