Trust In God

به خدا اعتماد کن !

Trust In God

به خدا اعتماد کن !

یه دختر حسود!

 

یه دختر حسود!

 

 

خب قضیه از این قراره که چند روز پیش یه پسره زنگ زد خونه و با مامانم صحبت می کرد و سراغ منو می گرفت . به مامان گفته بوده که من سه روز پیش توی فلان شهر و فلان مغازه به اون پسره شماره دادم .اونم شماره خونه رو!!! و اسم و فامیلمو هم بهش گفتم!!!  

 

آخه با عقل جور در میاد؟ اگه من می خواستم به اون پسر شماره بدم خب شماره موبایلمو می دادم . تازه چه لزومی داشته که اسم و فامیلمو بهش بگم؟ فقط اسممو می گفتم یا از یه اسم مستعار استفاده می کردم!!!

 

خب مامان ازش پرسیده بود که مشخصات کسی که بهت شماره داده رو یادت میاد . بعد اونم مشخصاتشو  گفته بوده . دقیقا مشخصات اون دختر حسودی بود که از بچگی با هم همکلاسی بودیم. اون دختر یه آشنای خیلی نزدیکه !  مامان بهش گفته بود که اشتباه گرفتی ، کسی هم که بهت شماره داده می خواسته تو رو سر کار بذاره !   

 

...

 

باورم نمی شد .چرا همچین کاری کرده بود ؟ این اولین باری نبود که با حسادتش می خواست واسه من دردسر درست کنه .حالا که داره ازدواج می کنه بازم دست از سر من بر نمی داره؟ حسادتش قراره کی تموم بشه.  

 

خوشبختانه مامانم خیلی خوب منو می شناسه و با اخلاق من آشناس! اگه من یه روز یه پسره رو تحویل بگیرم واسه مامان خیلی عجیبه چه برسه به اینکه بخوام بهش شماره بدم !!! 

 

ولی با خودم گفتم اگه یه روز ازدواج کنم و همچین اتفاقی بیفته ؛ شوهرم چه فکری درباره من  می کنه!! به من شک می کنه؟  

 

چقدر خوبه که آدم با کسی ازدواج کنه که بهش اطمینان داره و اونو خوب می شناسه تا در همچین وضعیتی اعتمادشو نسبت به اون از دست نده!