Trust In God

به خدا اعتماد کن !

Trust In God

به خدا اعتماد کن !

Do U Agree With Me?

نمی دونم چرا خیلی وقته آپ دیت نکردم , یابه قول بعضی از فامیل کلاسم رفته بالا و دیگه به این چیزا اهمیت نمی دم! یا به قول خودم کارم زیاد شده و وقت ندارم.  

 

فکر می کنم دلیل واقعیش همون قول خودم باشه. هیچ وقت آزادی برای وبلاگ نویسی پیدا نمی کنم. هر چند از نظر رفتاری هم یکم تغییر کردم که خب اینم طبیعیه , چون الان در وضعیت و شرایط دیگه ای هستم , قطعا باید رفتارم نسبت به قبل متفاوت باشه. 

 

شما با نظر من موافقین؟   

 

دلم برای یه دوست قدیمی تنگ شده! قبلا قانون شکن بود... مهربون و دوست داشتنی و آروم! شاید دیگه قانونی نمی شکنه!!! 

 

به نظرتون وبلاگ نویسی واسش یه قانون شکنی بوده؟ نمی دونم!!

 

سقرنامه شماره ۲

به نام خدا

 

اولین متن ارسالی از خراسان جنوبی!  

 

-خبر اول :» همه چی خوب و آرومه... زیاد دسترسی به اینترنت ندارم و نمی تونم زود به زود آپ کنم و... 

 

--خبر دوم :» درسهام هم زیاد هستن و هم سنگین... 

 

---خبر سوم :» صفحه کلید لپ تاپم فارسی نداره ؛ همینجوری شانسی می تایپم.

سفرنامه شماره 1

 

با اجازه شما  ؛ ما رفتیم خراسان جنوبی و برگشتیم. چیز بدی اونجا وجود نداشت . تنها مشکل مسافت زیاد بود و جناب راننده محترم! که یه کم بدقلق بودن و سر ناسازگاری با مسافرین مظلوم و بدبخت و غریب داشتن!  

مردم فوق العاده خوب و مهربونی داشت! خیلی خوشم اومد ازشون. امیدوارم نظرم در موردشون تغییر نکنه و همیشه همینجوری بمونن! ان شالله!   

خب دیگه مثکه جدی جدی من رفتنی شدم! 

 راستی ++++  نتیجه دانشگاه آزاد هم زدن! نجف آباد اصفهان قبول شدم! ++++ راستش چون اصفهان نزدیک تره داشت نظرم عوض میشد! 

می دونید چیه؛ یکم آینده نگری خوبه. شاید رفتن به اونجا سخت باشه ولی ممکنه نتیجه خوبی داشته باشه!! 

  

^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^

یه سوال: به نظرتون ممکنه من با رفتنم به اونجا چه تغییری کنم؟  تغییر مثبت یا منفی؟  من نمی دونم چه سرنوشتی در انتظارمه! و نمی دونم قراره چی پیش بیاد!   

^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^ى^

اندر طلب علم

 

خب دیگه در جهت بالا بردن علم و دانش و نه صرفا برای گرفتن مدرک!!! دردونه خانم عازم سفر شده ... اونم کجا؟ یه جای خیلی دور!  اونم با چی؟ با اتوبوس!!!

  

فردا باید برم واسه ثبت نام و این چیزا...  امیدوارم خدا این سفر رو واسم راحت کنه...و کارم زود راه بیفته و مشکلی پیش نیاد.  

  

نمی دونم چرا!!! یه شهر که مرکز استان شده نباید یه پرواز به شیراز داشته باشه؟ 

ولی می دونم!  بازم دارم نق میزنم ...   به قول یه دوست هر چیزی اولش سخته بعدش عادی میشه.. خب چون  اولین باره که دارم میرم اونجا ، واسه منم سخته...  (تازه فهمیدم ۱۷-۱۸ ساعت راهه!) خدا بهم صبر بده و استقامت!!

خبر× توضیح×خواهش

 

تازه خبر اینکه : جمعه رفتم نت تا نتیجه کنکورمو ببینم، اینکه جایی قبول شدم یا نه! خب نتیجه چیزی بود که انتظارشو داشتم. خدا رو شکر. ولی... 

   

 *^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*

توضیحات دردونه : بعضیا با خوندن متن قبلی دچار سوتفاهم شدن! خیالتون راحت ... اتفاقی نیفتاده!

   

 *^*^*^*^*^*^*^*^*^*^* 

خواهش از همه: این روزا واسه یه مشکل از همه التماس دعا دارم. منو تو این شبای قدر فراموش نکنیداااا. باشه؟  

ممنونم از همتون... ایشالله که همیشه شاد شاد باشید. 

 

به من بگو

  

 اشک های نیامدنت روی گونه ام خشک شد...  

نبوس! نمک گیر می شوی... 

 

 

امشب از اشک غریب تو  

وقتی که چشمای من تره 


کاشکی میگفتی با من می مونی ،منو کم داری  

به من بگو، به من بگو 


واسه چی با من غریبه ای!  

 چی میشه باز عاشقم کنی؟ 

 
نکنه دیگه منو نمی خوایی ،دوستم نداری 

 به من بگو، به من بگو 

 
گریه نکن تموم میشن یه روزی این فاصله ها 

 طاقت بیار عزیز من 
پیشم بمون  

 

چیزی نگو از رفتنت که میشکنم 

 تنهام نذار عزیز من 


وقتی که باشی دنیا قشنگه 

 آروم میگیرم تا زنده ام  

 با بودنت 

 
این دل ویرون دوست داره هرشب 

 بشنوه از تو عاشقشی  

نشون بدی با موندنت 

 

 ×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*× 

 

حرف دل: امشب می خواستم چیز دیگه ایی داخل وبلاگم بنویسم.ولی دلم گرفته بود... ترجیح دادم این شعرو بذارم!  

 

 ×*×*×*×*×*×*×*×*×*×*× 

اگه من یه پسر بودم...

 

If I were a BOY... 

 

به نام خدا 

 

خب من داشتم پیش خودم فکر می کردم که اگه پسر بودم خیلی بهتر از پسرای امروزی بودم... راستش این روزا اخلاق پسرها ، کارهاشون، تصمیماتشون و خیلی چیزای دیگه ایی که به اونا مربوط میشه اونقدر به نظر مزخرف میاد که سعی کردم خودمو جای یه پسر بذارم و تصور کنم که اگه یه پسر بودم چه کار میکردم و چطوری بودم! 

 

و اما نتیجه: 

 

فکر می کردم می تونم راحت درباره این موضوع بنویسم ولی باید اعتراف کنم  واقعا سخته و اگه چیزی بگم فقط ادعای خالیه چون من یه دخترم و نمی تونم دنیای اونا رو تجربه کنم تا بتونم بهتر کارها و رفتاراشون رو درک کنم. 

 

شاید اگه می تونستم خودمو جای اونا بذارم بیشتر وقتا بهشون حق می دادم؛ به خاطر کارهاشون ، رفتارای عجیبشون و تصمیماتشون!  

 

من دختر بودن رو دوست دارم و از جنسیت خودم راضیم ؛ نمی دونم اگه پسر بودم بازم همین حس رو داشتم یا نه!  به خاطر زندگیشون، وضعیتشون، شرایطی که دارن و باید داشته باشن، مسئولیت هاشون، انتخاب هاشون و خیلی چیزای دیگه ... کلی سوال توی ذهنمه که نمی تونم بهشون جواب بدم! 

 

مثلا: 

 

اگه من یه پسر بودم خدمت سربازی رو چه کار می کردم؟  

میرفتم یا نه؟ یا کی میرفتم؟ قبل از ادامه تحصیل؟ یا بعدش؟ 

ولی احتمالا سربازی رو معاف می شدم یا با کمک یه پارتی یه جای خوب و نزدیک می افتادم که زیاد بهم سخت نگذره ! (ما اینیم دیگه...بالاخره فک و فامیل نمی گذاشتن من سختی بکشم و پارتی رو جور می کردن!)  

 

اگه من یه پسر بودم کی زن می گرفتم؟  

دیر یا زود؟ اصلا چطوری ازدواج می کردم؟ اجازه میدادم مامانم واسم یه دختر خوب پیدا کنه یا خودم تصمیم می گرفتم که با کی ازدواج کنم؟ 

  

اگه من یه پسر بودم رفتارم با دختری که دوستش داشتم چطوری بود؟ یاد دلم می خواست اون با من چه رفتاری داشته باشه؟  

 

اگه من یه پسر بودم دلم میخواست همسر آیندم چه خصوصیاتی داشته باشه؟ مثل خودم باشه که فکر کنم خیلی با هم تفاهم داریم و از این بابت خیالم راحت باشه یا اینکه مکملم باشه و منو کامل کنه؟! ( گفتم مکمل نه متضاد و مخالف!!

 راستی دلم می خواست که دختر آرومی باشه یا شیطون و پر سر و صدا؟ 

 

 

حرف آخر : 

 

من واقعا جواب هیچ کدوم از این سوالا رو نمی دونم... چون من یه پسر نیستم و نمی تونم باشم!

 

   

^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^

پیوست 1: بعد از کلی وقت بالاخره پیوست به نوشته هام اضافه کردم

 

پیوست 2: عکس مناسبی برای موضوع پیدا نکردم که واسش بذارم . شاید بعدا بتونم یه عکس خوب واسش انتخاب کنم! 

 

^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^